همان گونه که در این یادداشت بررسی شد، خۆسمڵێ یکی از باغستانهای کوهستان کۆساڵان است که امروزه بیشتر به عنوان یکی از ییلاقهای ژیوار به حساب میآید. این منطقه از کوهستان در گذشته به مانند مرز میان دو حاکمنشین هورامان تخت و ڕهزاو بوده است و از اینجا مشخص میشود که این باغستان، پیشتر به اهالی هورامان تخت تعلق داشته است. سندی بازجایمانده از فروش یک باغ در آن، این مسأله را آشکار میکند:
«موجب تحریر و تسطیر این است که صوفی محمد کمالهای، ساکن اورامان، قریۀ کمالا، در عالم حیات و صحت بدن، بلا اکراه و لا اجبار، قطعه باغی داشت ارثاً عن جدی، واقع در باغ خوسملی و با آبیاری هانۀ سرد، به میل [و] رضائیت بفروخت با خاک، اشجار و توابع و لواحق به باجی افروز، زوجۀ صوفی رمضان، ساکن ژیوار، در مقابل مبلغ سه تومان پول نقد مسکوکۀ فضۀ ایرانی. مشتریۀ مرقومة الاسامی، بلافاصله ایجاب بایع الاسامی فوق الذکر قبول و پذیرفت کلیۀ حق خود که مشهور است به ملکه ویرانه. به حق زرخرید افروز گردید. به شهادت کیخا محمد رزاب فرزند عباس و صوفی محمد ژیواری در تاریخ سنۀ ١٣٣٤ قمری. ذلک الکتاب لا ریب فیه. الداعی: عبدالصمد اورامی مردوخی.»
آنچه از خوانش این سند جالب به نظر میرسد و میتواند بیانگر بازتابی از وضعیت آیینی ـ اجتماعی آن دورۀ هورامان و ژیوار باشد، چند نکتۀ زیر هستند:
[١] در این سند از میان اسامی پنج مرد نامبردهشده، سه تن از آنان پیشوند صوفی دارند: صوفی محمد کهماڵهای به عنوان فروشنده، صوفی رمضان ژیواری به عنوان همسر خریدار و صوفی محمد ژیواری به عنوان یکی از شاهدان. دو تن دیگر، یکی کێخا محمدِ ڕهزاو و دیگری امام جمعۀ وقت هورامان، عبدالصمد مردوخی با عنوانِ بیانشدۀ داعی هستند. از اینجا میتوان به دو نکته دربارۀ وضعیت جامعۀ آن دوره پی برد. نخست آنکه ـ و از آنجا که در این منطقه واژۀ صوفی بر پیروی از طریقت نقشبندیه دلالت میکند ـ به نظر میرسد این طریقت در این ناحیه نفوذ داشته است. علت این مسأله روشن است و به دلیل جایگیری این منطقه در میان دو مرکز ارشادی مشایخ نقشبندی هورامان، یعنی روستاهای بیاره و دۆڕۆ برمیگردد. با این حال، نوعاً نفوذ کمتر طریقت قادریه ـ به عنوان رکن دیگر طریقتی کردستان ـ را نیز میرساند. نکتۀ دیگر آنکه، به نظر میرسد اشخاص در آن دوره، هر کدام با استفاده از جایگاه اجتماعیاشان شناخته میشدهاند: صوفی، کێخا (کدخدا) و داعی یا همان مامۆستا.
[2] بر خلاف تصوری که معمولاً از وضعیت اجتماعی زنان در گذشتۀ هورامان وجود دارد، این سند نشان میدهد که زنان در اجتماع آن دوره دستکم به عنوان معاملهگران ظاهر میشدهاند. این مسأله میتواند بیانگر تمکن مالی آنان و ضمناً بیانگر فعالیت اقتصادیاشان از قبیل دامداری و بازرگانی در آن دوره باشد. با آنکه ممکن است چنین چیزی تنها به معدودی از بانوان هورامان مربوط باشد، با این حال اهمیت نوعی آن در این مسأله است که میتواند تصور ناروای محدودیت تام و تمام زنان روستایی گذشتۀ هورامان را به چالش بکشد. امری که بنده بر آنم زنان در گذشتۀ هورامان از آزادی عملکردی متنوعتری از حیث ظهور در اجتماع برخوردار بودهاند و این سند، میتواند نمودی از دستکم یک بعدِ آن باشد. به ویژه آنکه با وجود حیات همسر این خانم به نام افروز، خود او خریدار ملک بوده است. همسری که به نظر میرسد در زمان نگارش سند و انجام معامله حضور نداشته و نام او حتی به عنوان شاهد نیز ذکر نشده است. اگر این مسأله از قیود فقهی در منع ثبتِ نام محارم به عنوان شاهدان نشأت نگیرد، نوعاً آزادی عملکرد این بانو را به عنوان یک خانم ژیواری مستقل میرساند!
[3] با وجود نزدیکی ملک خریداریشده و محل زندگی فروشنده و خریدار به دو مرکز طریقتی و ارشادی دۆڕۆ و بڵبهر، که در آن دوره ـ یعنی در سال ١٣٣٤ ه.ق ـ به ترتیب محل فعالیت شیخ محمد علاءالدین نقشبندی (درگذشتۀ ١٣٧٢ ه.ق) و سید عبدالله بڵبهری بودهاند، آنان برای ثبت سند قبالهنامۀ خود به امام جمعۀ هورامان تخت مراجعه کردهاند. این مسأله ضمن وامداری ملک خریداریشده به هورامان تخت و روستای کهماڵا، از جمله از آنجا ناشی میشود که مامۆستایان در فرهنگ آیینی هورامان، عمدتاً به عنوان قاضیان شناخته شدهاند و در ذهنیت دینی مردمان آن دوره، مشایخ و خلفای نقشبندی ـ که خود معمولاً از عالمان نیز بودهاند ـ وظایف اجتماعی دیگری بر عهده داشته و در این گونه امور معمولی چندان دخالت داده نمیشدهاند.[1]
[1]. این یادداشت به عنوان جستاری جداگانه، مسأله را از این زاویه واکاویده است. طبیعتاً میتوان از جوانب دیگر نیز به این سند نگریست و نکاتی دیگر را با رویکردهایی متفاوت برداشت کرد.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت