از جمله مواردی که در ضمن خود شامل روایتهایی از رویدادهای تاریخی میشوند، ضرب المثلها هستند. معمولاً ضرب المثلها پس از یک واقعه شکل گرفته و رایج میشوند. از این رو واکاوی آنها به عنوان منابع تاریخی میتواند برخی مسایل فرهنگی و اجتماعی گذشتۀ ملل را روشن کند.
در میان ضرب المثلهای مختلفی که میتوان بررسی کرد، در اینجا دو مورد که مفهوم آنان در پیوند با یکدیگر قرار دارد، به صورت کوتاه تجزیه و تحلیل میشوند. «قاسم لوه دهل» یکی از این ضرب المثلهاست. گویا قاسم ڕهنجبهر ـ مستخدم ـ بیگزادگان هورامان تخت و فردی سادهلوح بوده است. روزی صاحبکارش به او میگوید فردا تو را برای کاری به روستای دهل میفرستم. او نیز بدون پرسوجو که برای چه کاری باید راهی آنجا شود، فردای آن روز به دهل میرود. وقتی به مقصد رسیده و بیگزادۀ دهل از او میپرسد که چه کاری دارد، پاسخ میدهد که نمیدانم. آن بیگزاده نیز به منظور تنبیه قاسم، میگوید میدانم تو را برای چه چیزی فرستادهاند. آنگاه دستور میدهد تا یک بانهتلیر را با خود به هورامان ببرد. گویا صاحبکارش نیز مجدداً او را با بانهتلیر به دهل بازمیفرستد! ضرب المثل دیگری که به نظر میرسد در پیوند با این مورد قرار دارد، «ئاودان بی دهل پهی نزیکیت» است. بر اساس برخی روایتها، ظاهراً فردی ژیواری راهی روستای دهل میشود و چون از جانب شرقی روستا و از کنار باغستان دۆڵه راه را برعکس میپیماید و دوباره به ژیوار میرسد، پیش خود آن جمله را میگوید! با توجه به مضمون این ضرب المثل و روایت ژیواری بودن او، احتمال میرود که این دو شخص یک نفر باشند.
باید در نظر داشت که این دو حکایت اگر چه به تمامی واقعیت نداشته باشند، اما به نوعی رگههایی از حقیقت در آنها وجود دارد و ما به قرینه میتوانیم به برخی از آداب اجتماعی و ارتباطات قدرتهای محلی در هورامان و ژیوار در گذشته پی ببریم:
[1] نخست آنکه فرد نقش اول حکایت، یعنی قاسم، ڕهنجبهر بوده است. از اینجا پی میبریم که ڕهنجبهر بودن یک پدیدۀ معمول و شاید بتوان آن را اصطلاحاً گونهای از نظام کارگری هورامی برشمرد. همین نکته میتواند ما را به لایهای دیگر از پژوهش تاریخی دربارۀ هورامان و آداب اجتماعی مردمان آن راهنمایی کند. اینکه ڕهنجبهری چگونه بوده و یک ڕهنجبهر چگونه میزیسته است؟ حقوق و مزایای ڕهنجبهری چه بوده است؟ آیا ڕهنجبهری شغل بوده و یا گونهای از بردگی در نوع هورامی آن به شمار میرفته است؟! چه کسانی ڕهنجبهر داشتهاند؟ آیا یک ڕهنجبهر میتوانسته است به راحتی خانواده تشکیل دهد؟ یک ڕهنجبهر تا چه حد آزادی داشته است؟ و از اینگونه پرسشها. دربارۀ ژیوار میتوان آن را محدودتر نیز کرد. اینکه چه تعداد ڕهنجبهر در ژیوار بودهاند؟ چه طبقهای از مردم ژیوار ڕهنجبهر داشتهاند (بیگزادگان، ملایان، ثروتمندان، باغبانان، دامپروران و یا کشاورزان)؟ ڕهنجبهرهای ژیوار، ژیواری بودهاند یا از بیرون روستا رفتهاند؟ این ڕهنجبهرها از کدام طوایف ژیوار بودهاند؟ و از این قبیل پرسشهای آماری.
[2] از سیاق حکایتها چنان برمیآید که مشخصاً بیگزادگان ڕهنجبهر داشتهاند. یعنی طبقۀ ثروتمند و قدرتمند جامعه، افرادی تحت عنوان ڕهنجبهر در خدمت خود داشتهاند که کارهای آنان را انجام میدادند.
[3] از سادهلوحی قاسم به عنوان یک ڕهنجبهر چنان برمیآید که افراد ساده و طبقۀ فرودست جامعۀ آن وقت هورامان، در معرض ستمدیدگی بودهاند و بیشتر ڕهنجبهران از همین طبقه برمیآمدهاند. از اینجا میتوان احتمال داد که افراد سادهلوح را بیگزادگان بنا به قدرتی که در اختیار داشتهاند، به خدمت خود گرفتهاند. یا میتوان چنین برداشت کرد که ڕهنجبهران چنان در محدودیت قرار داشتند که از فرآیند یادگیریهای معمول به دور بودند و این مسأله سببساز پارهای کمبودهای مهارتی در میان آنان میشده است که در مورد قاسم، از جمله سادهلوحی او و ناآگاهیاش بر مناسبات و تعاملات اجتماعی بوده است.
[4] از گوش به فرمان بودن عجیب قاسم میتوان چنین برداشت کرد که ڕهنجبهرها عمدتاً چنین رفتار میکردهاند و تمامی دستورات آقای خود را انجام میدادهاند و در این باره هیچ تخلفی نداشتهاند؛ تا جایی که وقتی بیگزاده به قاسم میگوید برای کاری تو را به دهل میفرستم، قاسم آنقدر مطیع بوده که در عین سادهلوحی صبر نکرده است تا کارِ بیگزاده را بداند و از سرِ این حتمیت که باید دستور آقای خود را سریعاً انجام دهد، بی توقف و تأمل به دهل رفته است.
[5] بیگزادگان روستاها هر یک در منطقۀ تحت نفوذ خود، ادعای قدرت داشتهاند و معمولاً بین بیگزادگان روستاهای مجاور، به لحاظ گستردن نفوذ خود، رقابت و بعضاً اصطکاک وجود داشته است. از این حکایت چنین برمیآید که بیگزادگان هورامان تخت و روستای دهل، ارتباط تنگاتنگی داشتهاند؛ آنها یکدیگر را به خوبی میشناختهاند، فرستادن ڕهنجبهرها برای انجام دادن کارهای آنان متداول بوده است و نسبت به یکدیگر، نیازهایی داشتهاند که در پی آن ڕهنجبهرها را برای برطرف کردن آن نیازها میفرستادهاند.
[6] بیگزادگان زیرک و گاه حتی بیرحم بودهاند. وقتی قاسم سادهلوح به بیگزادۀ دهل میگوید که نمیدانم کار آقایم چه بود، بیگزادۀ دهل به فکر تنبیه او میافتد تا قاسم دیگر چنین نکند. وی در عین زیرکی بانهتلیر را به او میدهد تا با حمل آن به زحمت بسیار بیفتد. بیگزادۀ هورامان نیز ذکاوت به خرج داده و برای تنبیه قاسم، او را با همان بانهتلیر به دهل باز پس میفرستد. بدیهی است که این شیوۀ برخود بیگزادگان، ضمن بیرحمی آنان، نشان از بیتوجهیاشان به حقوق ڕهنجبهرها است. از اینجا برمیآید که ڕهنجبهرها گاه تنبیه میشدند و بیگزادگان و صاحبان ڕهنجبهرها، چنین کاری را حق خود میدانستهاند.
[7] بانهتلیر از ابزارهای دستساز هورامیان و ویژۀ معماری و آب و هوای منطقۀ آنان است. این سازۀ یکپارچۀ سنگی، به شکل استوانهای (با اندازههای حدودیِ طولِ 70 سانتیمتر و قطرِ 30 سانتیمتر) است که از آن به وقت بارش باران استفاده میکنند؛ چرا که بام منازل از خاک و گِل بود که به هنگام بارندگی، سقف چکه میکرد و برای جلوگیری از آن، بانهتلیر را بر روی بام میغلتاندند تا خاک بام سفت شده و از نفوذ آب به داخل منزل جلوگیری کند. همۀ مردم بانهتلیر داشتند و آن را در تمام سال در گوشهای از بام منزل نگه میداشتند. به همین دلیل (اینکه همه بانهتلیر داشتند) جابهجا کردن بانهتلیر، آن هم از روستایی به روستایی دیگر، امری بسیار بعید بود و تن دادن قاسم به این کار، نشان از اوج سفاهت و سادهلوحی اوست.
[8] از حکایت دوم نیز چنین برمیآید که در میان روستاهای هورامان ارتباطات مردمی رواج داشته است و در این میان، دهل و ژیوار ـ علیرغم نبودن راه یکدست و مستقیم ـ گاه با هم ارتباطاتی داشتهاند. به دلیل فاصله و بد بودن راه و پیچ و خم مسیر ژیوار به دهل، کسی که از ژیوار به دهل میرفته، همواره در انتظار رسیدن به آنجا و این مسیر در نزد او سخت بوده است. برای همین است که آن فرد، وقتی اشتباهاً محلۀ سهروو حهوزی از ژیوار را دهل تصور میکند، بسیار خوشحال شده و آن سخن را بر زبان میراند. با درک چنین شناختی از چگونگی مسافرت مردم در میان روستاها و سخت بودن راه برای آنها، میتوان به رنج مردم ناحیۀ هورامان در نبودن امکانات پی برد.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت